يكي از اين دلايل افزايش سطح توقعهاي طرفين از يكديگر است؛ توقعاتي كه بسياري از آنها ريشه مالي دارند. اين را بايد در نظر گرفت كه وضعيت معيشتي بسياري از آحاد جامعه مطلوب نيست. طبيعي است در خانوادهاي كه مرد خانه شغلش را از دست داده، درآمدي ندارد و لنگ كرايه خانه است، وضعيت ملتهبي را شاهد باشيم.
بسياري از درگيريها و اختلافهاي زناشويي از شرايط نامطلوب اقتصادي ناشي ميشود. اما ميشود اين پرسش را مطرح كرد كه چرا در ميان خانوادههايي كه وضعيت اقتصادي متوسط و درمجموع قابلقبولي هم دارند آمار طلاق رشد كرده است؟ جالب است كه در بسياري از اين موارد هم باز مسئله اقتصادي آتش اختلافها را شعلهور كرده است. سطح تلقي و انتظار افراد از مفهوم رفاه متفاوت است. يك خانواده با پيشينه فرهنگي تصوري از مفهوم رفاه دارد كه اين با برداشت خانوادهاي ديگر ميتواند كاملا متفاوت باشد.
متأسفانه در برخي زوجهاي جوان شاهد زيادهخواهي و فرهنگ غلط چشم و همچشمي هستيم؛ اتفاقي كه از همان مراسم عروسي كليد ميخورد و تجمل و افراط دامنهاش چنان گسترده ميشود كه نتيجهاش رواج روحيه خودخواهي است. خودخواهانه است كه از همسرمان كه برخاسته و متعلق به طبقه متوسط است و درآمدي معمولي دارد بخواهيم امكاناتي نزديك به اقليت بسيار برخوردار را در زندگي فراهم كند. جرقه بسياري از اختلافها از همين جاها زده ميشود و درنهايت به اتفاق تلخي بهنام طلاق ميانجامد. براي حفظ كانون خانواده بايد به ارزشهاي اصيل اسلامي و مليمان بازگرديم. راهي جز اين نيست.
نظر شما